کد مطلب:106606 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

خطبه 221-درباره تقوا











[صفحه 184]

از خطبه های آن حضرت (ع) است: قسمت اول خطبه حابس: بازدارنده خالس: باسرعت و ناگهانی تكنف: احاطه و فراگیری طیات: جمع طیه: منازل میان راه در مسافرت. واتر: كسی كه باعث ترس و كینه و انتقام گیری دیگران می شود. غوائل: گرفتاریهایی كه ناگهانی بر انسان وارد می شود، جمع غایله است. معابل: جمع معبل: پیكانهای پهن و طولانی عدوه: ظلم و ستم نبا السیف: ضربه ی شمشیر كارگر نشد ظلل: جمع ظله: ابرها احتدام: شدت خشم و تندی. ارهاق: سبقت گرفتن و در كاری شتاب كردن، این كلمه ازهاق باز نقطه دار نیز خوانده شده است. جشوبه: درشتی و ناگوار بودن طعام نجی: جمعی كه با هم به رازگویی می نشینند. ندی: عده ای كه گرد هم اجتماع می كنند. لا یحفلون: اعتنا نمی كنند. (همانا تقوا و پرهیزكاری كلید درهای رستگاری و اندوخته ی روز معاد و آزادی از هر گونه بردگی و رهایی از تمام هلاكتهاست، در پرتو آن جویندگان به مقصود می رسند و فراركنندگان نجات می یابند و با آن به هر هدف و آرزویی می توان رسید، پس اكنون كه اعمال شما به پیشگاه خداوند بالا می رود و توبه سود می بخشد و دعا به استجابت می رسد و احوال آرام و قلمها در كار است، در انجام كارهای

نیك كوشش كنید و پیش از آن كه طول عمر باعث شكستگی شما شود، یا بیماری شما را از عمل باز دارد، و یا مرگ ناگهان قدرت عمل را از شما بگیرد به عمل بپردازید چرا كه این مرگ بر هم زننده ی خوشیها و تیره كننده ی خواسته ها و فاصله افكن میان شما و هدفهایتان است، دیداركننده ای است دوست نداشتنی، هماوردی است شكست ناپذیر و كینه جویی است كه بازخواست نمی شود. هم اكنون، دامهایش بر دست و پایتان آویخته و ناراحتیهایش شما را احاطه كرده و پیكانهایش شما را نشانه قرار داده و تسلطش بر شما عظیم و ستمش پیاپی وارد می شود، كمتر ممكن است تیرش به هدف نخورد، و ضربه اش كارگر نشود، پس چه نزدیك است كه سایه ی ابرهای تیره ی مرگ و شدت دردهای آن و تیرگی بی هوشیها و ظلمت دردهای شتابان و سكرات، در هنگام خروج روح از تن و تاریكی فراگیرش و چشیدن ناگوار آن، سراسر وجود شما را تیره و تار سازد، چنان بیاندیشید كه اكنون مرگ گویی ناگهانی بر شما وارد شده و همرازهایتان را خاموش و گروه مشاوران شما را متفرق ساخته است، آثارتان را محو، و خانه هایتان را بی صاحب كرده است. میراث خواران را بر آن واداشته است كه اموال شما را میان خود تقسیم كنند و ایشان با دوستان مخصوصی هستن

د كه هنگام مرگ نتوانستند به شما سودی برسانند و یا خویشاوندان غمزده ای كه قادر نبودند جلو مرگ را بگیرند و یا شماتت كنندگانی كه از مرگ شما اندوهی به خود راه نمی دهند، پس جدیت و كوشش كنید و خود را آماده ی سفر سازید و توشه ی خود را از این منزل برای آخرت برگیرید، دنیا شما را نفریبد، چنان كه پیشینیان و امتهای گذشته را در اعصار و قرون قبل فریفت، آنان كه شیر دنیا را دوشیدند و به غفلتهای آن دچار شدند، كالاهای دنیا را به فنا و نابودی كشاندند و تازه های آن را كهنه ساختند، و سرانجام مسكنهای آنها گورستان و ثروتهاشان میراث دیگران شد، كسی را كه بر سر قبر آنان بیاید نمی شناسند و به آنها كه بر ایشان می گریند اهمیت نمی دهند و به كسانی كه آنان را صدا می زنند پاسخ نمی دهند، پس از زرق و برق دنیا برحذر باشید كه فریبنده و مكار است، بخشنده ای است منع كننده و پوشنده ای است برهنه كننده، آرامش آن بی دوام و مشكلاتش بی سرانجام و بلاهایش جاودانی و قطع ناشدنی است.) این خطبه ی شریف امام شامل چند مقصد است كه اكنون به شرح آن می پردازیم. مقصد اول: حضرت برای بیان ارزش و فضیلت تقوا چند صفت بیان می فرماید: 1- تقوا كلید تمام درهای سعادت و نیكبختی

است، زیرا سبب می شود كه عظمت الهی در دل انسان اهمیت یافته وی را بر آن می دارد كه از منهیات و محرمات بپرهیزد و تسلیم فرمان حق تعالی باشد، راه مستقیم عدالت را گرفته و هیچگونه انحرافی در گفتار و كردار او راه نیابد و در نتیجه ی آن، مستوجب رحمت بی پایان پروردگار می شود كه خود بهترین هدف از زندگی انسان است به این دلیل در این سخن تقوا را تشبیه به كلید فرموده است زیرا همان طور كه كلید باعث باز كردن در می شود و آدمی را به گنجینه های گرانبها می رساند صفت تقوا و پرهیزكاری نیز گشاینده ی تمام درهای رحمت و ثوابهای پروردگار است. 2- صفت دوم تقوا، آن كه ذخیره ی رستاخیز است و روشن است كه آمادگی برای خوف و خشیت الهی و آنچه باعث كمالاتی در روح و نفس می شود از بهترین اندوخته هایی است كه موجب نجات انسان از تمام گرفتاریهای رستاخیز می شود. 3- تقوا سبب آزاد شدن از تمام انواع بردگی است چون تقوا باعث می شود كه روح انسان و نفس ملكوتی او، از تسلط صفات پلید و شیطانی كه در وجود وی قرار دارد رهایی یابد، همچنان كه مملوك و برده، از تحت قدرت و سلطه ی مالك و صاحبش آزاد می شود، لذا امام (ع) لفظ عتق را كه به معنای آزادی است در این مورد استعاره آو

رده و از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب تقوا را به طور مجاز، آزادی نامیده است. 4- تقوا وسیله ی نجات انسان از هر گونه هلاكت است در این جا نیز از باب مجاز لفظ، نجات را كه به معنای رهایی است همانند كلمه ی عتق بر تقوا حمل كرده است چون سبب رهایی و نجات انسانها از همه ی هلاكتهای اخروی و كیفر گناهان می باشد و چه بسا ممكن است كه موجب خلاصی یافتن از برخی خطرهای دنیا می باشد كه با نبودن تقوا آدمی را تهدید می كند. 5- با تقوا، هر جوینده ای به مقصد خود می رسد، اگر مراد از این مقصد امر آخرتی باشد كه بسیار روشن است زیرا باعث ثواب آخرت می شود و اما اگر با توجه به دنیا حساب كنیم از آن جهت است كه بسیاری از مردم را می بینیم كه با شعار اهل تقوا و تظاهر به آن وسیله ی رسیدن به خواسته های دنیوی و موفقیت در كوششهای خود را فراهم می كنند. 6- تقوا نجات می دهد كسی را كه بخواهد از كیفر و عذاب الهی خلاصی یابد. 7- صفت هفتم تقوا، و تنال الرغایب یعنی به وسیله ی تقوا دسترسی به خواسته ها پیدا می شود و چون شارح معنای این عبارت را با جمله ی و ینجح الطالب (كه شرح آن در شماره ی 5 بیان شد) یكی دانسته در نتیجه می گوید: در هر دو صفت از صفات ششگانه ی بالا

برای تقوا سجع متوازی به كار رفته است. هشدار بر غنیمت شمردن فرصت و تعجیل در كار خیر مقصد دوم: امام (ع) در این قسمت چند دلیل كه در ذیل ذكر می شود، انسان را متوجه كرده است كه در مدت عمر فرصت را غنیمت شمرده و در انجام دادن اعمال نیك بكوشد. 1- دلیل اول این كه دنیا تنها جایی است كه فرصت كار و بالا رفتن و عمل انسان به پیشگاه حق تعالی در آن وجود دارد اما پس از مرگ قدرت كار كردن از دست می رود. واو در جمله و العمل، حالیه است. 2- تا نیامدن مرگ امكان پذیرش توبه و زدودن آثار سوء گناهان از خود باقی است. 3- دنیا جای استجابت دعا و قبول آن از طرف خداست در حالی كه پس از مرگ دعایی پذیرفته نمی شود و هیچ سودی بر آن مترتب نیست. 4- انسان در دنیا در حالت آرامش بسر می برد در صورتی كه پس از مرگ در نهایت اضطراب و تزلزل می باشد. 5- دنیا جایی است كه ماموران الهی اعمال شما را زیر نظر دارند و قلمهای نویسندگان اعمال در كار است. فایده ی این كه در هنگام نوشتن اعمال، امام (ع) اعلام به كار می كند، هشداری است بر این كه زمان نوشته شدن و بالا رفتن عمل به پیشگاه خدا وقت انجام كارهای خیر است، پس در اعمال خیر بشتابید كه آن را در نامه ی عملتان بنوی

سند. مقصد سوم: در قسمت دیگر با چند دلیل مردم را هشدار داده است كه هر چه زودتر در اعمال خیر تعجیل و شتاب داشته باشند. 1- عمر انسانها كه ظرف انجام عمل است كاسته و سپری می شود و بر اثر پیری، عقل انسان كه شرط تكلیف است ضعیف و ناتوان می شود، و حالت كودكانه پیدا می كند و از انجام دادن غالب اعمال عبادی باز می ماند، قرآن كریم به این مطلب اشاره دارد: (و من نعمره ننكسه فی الخلق...)، پس انسان باید پیش از فرا رسیدن ضعف پیری، خود را اصلاح و در بجا آوردن كارهای نیك و عبادات بكوشد. 2- انسان بطور كلی چه در پیری و چه در غیر آن در معرض تغییر است، گاهی سالم و نیرومند و زمانی بر اثر بیماری و حوادث گوناگون از انجام دادن كارهای صحیح عبادی ناتوان و محروم است، پس باید فرصت را غنیمت شمرد و در حالت تندرستی در كارهای خیر بكوشد. 3- از همه مهمتر مساله مرگ است كه قطعی و یقینی می باشد و چنان كه بیان شد، باید قبل از فرا رسیدن آن، كارهای خود را انجام دهد، و چون معمولا مرگ ناگهانی و بی خبر می آید و فرصت عمر را از انسان می گیرد، چنان كه كسی چیزی را غفله از دست دیگری برباید، لذا واژه ی خالس را از این معنا به عنوان استعاره و صفت برای موت آورده

است و سپس به منظور هشدار بیشتر انسان و وادار ساختن او به انجام اعمال نیك خصوصیات هراس انگیز مرگ و پس از آن را تذكر می دهد: 1- لذتهای زندگی را بر هم می زند روایتی از پیامبر (ص) به همین معنا آمده است: (از در هم شكننده ی خوشیها (مرگ) فراوان یاد كنید.) 2- تمایلات و خواسته ها را تیره و تار می كند. 3- منزلهای بین راه سفر را از همدیگر دور می كند، به دلیل این كه انسان را رو به آخرت می برد و آن جا هم دورترین منزل وی از خانواده و اهلش می باشد. به همین مناسبت طیات را برای منازل سفر آخرت استعاره آورده است. 4- امام (ع) لفظ (زائر) دیداركننده را به این اعتبار كه به آدمی هجوم می آورد، برای مرگ استعاره فرموده است، و چون كسی كه به دیدار انسان می آید معمولا دوست داشتنی است امام (ع) با بیان صفت غیر محبوب، این زایر را كه مرگ است از دیداركننده ی معمولی جدا كرده تا آدمی به ناپسند بودن مرگ توجه كند و در انجام اعمال نیك بكوشد. 5- امام (ع) لفظ (قرن) همتا و حریف را با صفت شكست ناپذیر برای مرگ استعاره آورده است تا انسان را برای روبرو شدن با مرگ آماده كند. 6- مرگ، همانند شخصی است كه در شجاعت و دلیری همتا ندارد و كلمه ی واتر را با صفت غیر

مطلوب برای مرگ استعاره آورده است یعنی او می تواند دلها را از هم جدا كند و بمیراند ولی ممكن نیست كه از او مطالبه ی خون شود و مورد انتقام قرار گیرد. 7- مرگ را از آن نظر كه انسان را از پا درمی آورد، به دام صیادان تشبیه فرموده و لفظ حبائل را با صفت اعلاق كه از لوازم مشبه به است برای ناراحتیها و بیماریهای بدنی استعاره فرموده كه منجر به مرگ می شود. 8- ویژگی هشتم كه برای مرگ ذكر فرمود جمله ی و تكنفتكم غوائله می باشد یعنی غم و اندوه مرگ و مصیبتهای آن سراسر وجود و هستی شما را احاطه كرده است. 9- چون آفتهایی كه باعث مرگ می شود، همانند نوك تیرهای پهن و تیز است كه بدن را می آزارد و آدمی را به قتل می رساند، به این سبب حضرت واژه ی معابل كه به همان معناست استعاره آورده و با ذكر كلمه ی اقصدتكم كه به معنای نشانه گرفتن و هدف قرار دادن و از لوازم مشبه به است، آن را ترشیح فرموده است. 10- مرگ را به خاطر هیبت و ترسی كه دارد به سلطانی قاهر و غالب و یا درنده ای كه با چنگالها و دندانهای تیز طرف را از پا درمی آورد تشبیه كرده و به این منظور لفظ سطرت برای آن به عنوان استعاره آورده. 11- صفت یازدهم كه برای مرگ آورده، آن را به ستمگری مانند

كرده كه به ناحق كسی را مورد حمله قرار دهد و با این مناسبت، واژه ی عدوه را به عنوان استعاره آورده است، این جا در مورد استعاره قرار دادن این كلمه ممكن است اشكالی پیش آید كه اگر معنای ظلم و ستم به ناحق گرفتن باشد و آن را درباره ی مرگ هم درست بدانیم پس اطلاقش بر آن، حقیقت خواهد بود، نه مجاز و استعاره. در پاسخ شارح می فرماید: اصولا گرفتن به غیر حق، در مورد موجودی است كه زنده و دارای احساس باشد، نه در مورد مرگ و به فرضی كه در مورد غیر زنده هم آن را درست بدانیم، حقیقت ظلم، آن نیست بلكه ظلم حقیقی بناحق گرفتن در موردی است كه حق هم می تواند باشد، یعنی بین دو طرف قضیه تقابل عدم و ملكه باشد. و این معنی بطور حقیقی فقط در مورد عقلا صدق می كند، نه در مورد مرگ كه مقابل وجود و عدم است مگر به عنوان مجاز و استعاره. 12- در این صفت مرگ را تشبیه به شمشیر قاطع و برنده ای كرده است كه كمتر كند می شود و واژه ی نبوه را برای آن استعاره و آن را به قلت و كمی توصیف فرموده، یكی از لطایف ادبی كه شارح در این جا متذكر می شود این است: در هر سه همتای از این نه مورد در سخن امام (ع) سجع متوازی رعایت شده است، كه از جمله ی زائر غیر محبوب آغاز و به

جمله ی قلت عنكم نبوته پایان می یابد. 13- كلمه ی ظل را كه به معنای سایه ی محسوس است برای بیماریهای مرگ آور كه نامحسوس می باشد استعاره آورده و آن بیماریها را به ابرهای تاریك كننده تشبیه فرموده است، زیرا هدف امام (ع) از این سخنان ترساندن انسان از مرگ است و ابرهای تیره كننده و تاریكیزا بهترین وسیله ی ایجاد رعب و ترس است كه آدمی خود را در شرف مرگ می بیند، چنان كه قرآن نیز اشاره می كند: (و اذا غشیهم موج كالظلل دعوا الله) كه آغازی برای ترسیدن از مرگ است. 14- مرگ را در حالی كه بر انسان فرود می آید به مردی تشبیه كرده كه با كمال قدرت و عصبانیت طرف را محكم می گیرد و از پا در می آورد و به این دلیل صفت احتدام را كه به معنای تندی و خشم است برای بیماریهای مرگ آور استعاره آورده است. 15- واژه ی حنادس را كه به معنای تاریكیهاست، استعاره آورده از حالاتی كه برای انسان بر اثر سكرات و بیهوشیها در هنگام فرا رسیدن مرگ پیدا می شود كه باید از آن ترس و وحشت داشت. 16- و نیز لفظ غواشی را از حالاتی استعاره آورده كه بر اثر بیهوشیهای مرگ بر او عارض می شود و حواس ظاهری و قوای ادراكی و تشخیص و فهم او را از وی می گیرد. 17- این ویژگی عبارت است

از شتاب و سرعت دردآور مرگ، كه در آن حال ناگهان توده ای از آلام و دردها او را فرا می گیرد. 18- تاریكی فراگیر مرگ، بیهوشیهایی كه در دم مرگ هر لحظه بر آدمی افزوده می شود و به تدریج قوای وی را از درك و فهم می اندازد و به این منظور لفظ اطباق را استعاره از فراگیری این حالات آورده و آن را به دجو و شدت ظلمت توصیف فرموده است به نظر شارح معنای عبارت دجو اطباقه این است ولی احتمال دیگری نیز در معنای آن داده است كه منظور از آن تاریكی باشد كه بر اثر پوشاندن قبر، برای میت به وجود می آید. 19- از دریافتن مرگ، به عنوان استعاره، تعبیر به چشیدن آن فرموده و برای تاكید بیشتر از درك سختیهای آن صفت جشوبت را كه به معنای خشونت و درشتی می باشد برای آن بیان داشته است. 20- آخرین ویژگی كه شارح در این قسمت از سخنان حضرت برای مرگ برشمرده این است كه مخاطبهای خود را از آمدن ناگهانی آن برحذر داشته. برخی از نكات ادبی كه در این عبارت: فكان قد اتاكم بغته بیان شده چنین است: كلمه ی كان مخفف كان و از حروف مشبهه به فعل و اسمش ضمیر شان می باشد، و این كلمه مفید تشبیه و لازمه تشبیه هم آن است كه میان مشبه و مشبه به باید صفتی به عنوان وجه شبه وجود داشته

باشد. بنابراین مشبه در این عبارت، حالت انتظار مرگ، و مشبه به خود مرگ است كه تحقق آن فرض شده و وجه شباهت هم نزدیك بودن مرگی كه انتظار آن می رود با مرگی كه فرض وجودش شده است می باشد، چون هر چه آینده است نزدیك می باشد. پس از ذكر برخی صفات مرگ و فرض تحقق وجود آن، به ذكر پاره ای از لوازم ترس آور آن چنین پرداخته است: مهر خاموشی به دهان همرازها زده، اطرافیان را پراكنده، آثار باقی مانده را مندرس و آبادیها را بی صاحب ساخته، و وارثان را بر تقسیم اموال واداشته است، و به دلیل این كه مرگ باعث می شود كه ورثه به دلایل گوناگونی به قسمت كردن اموال مرده بپردازند، لذا در عبارت متن، این عمل را به آن نسبت و آن را فاعل فعل بعث قرار داده است. بین حمیم، این عبارت متعلق به جمله ی اتاكم بغته و بقیه فعلهای پس از آن است كه معنای آن چنین می شود، گویا مرگ ناگهان بر شما وارد شده و این كارها را كه خاموش كردن رازگویان و بقیه لوازمی كه گفته درباره ی شما انجام داده، در حالتی كه همه ی آنان یعنی رازگویان و اطرافیان و... بر سه دسته اند: بعضی دوستان مخصوصی كه اكنون دوستی آنها سودی ندارد، و برخی از آنان خویشاوندانی دلسوزند ولی نمی توانند از شما بلا

یی را دفع كنند، و دسته ی سوم دشمنان شماتتگری هستند كه از مرگ شما هیچ گونه ناراحتی احساس نمی كنند، و پس از یادآوری مرگ و لوازم آن، آدمی را توصیه فرموده است كه در عمل بكوشد و خویشتن را آماده ی فرا رسیدن مرگ كرده، از این سرای دنیا توشه ی آخرت خود را فراهم سازد، و هشدار می دهد كه مانند گذشتگان گول زرق و برق دنیا را نخورند. و به منظور بیشتر روشن شدن حالت پیشینیان كه چگونه از دنیا بهره مند شده و به جمع آوری آن پرداخته بودند، لفظ دره را كه به معنای زیادی و به جریان افتادن بیشتر است از خوبیها و منافع دنیا و واژه ی احتلاب را كه به معنای دوشیدن است از اندوختن و گردآوری آنها استعاره آورده و همچنین كلمه ی غره را برای آن استعاره آورده است كه در مدت بهره مندی آنان از دنیا و خوشگذرانی در آن، حوادث ناگواری بر آنها وارد نشده است، چنان كه گویا دنیا از ایشان غافل بوده كه آنان را هدف تیرهای بلای خود قرار نداده است، و چون به زعم خود دنیا را این چنین در غفلت دیدند در استفاده كردن از لذایذ آن و گردآوری اموال حریصانه كوشیدند. و اما، فانی كردن آنان چیزهایی از دنیا را كه سبب التذاذ و بهره گیری انسان می شود از قبیل غذا و لباس و جز این

ها، و نیز كهنه كردن ایشان، تازه های دنیا را كه از سخنان امام (ع) استفاده می شود، كنایه از كمال بهره مندی آنها از چیزهایی است كه از دنیا به دست آورده اند، مانند سلامت تن و گردآوری اموال و غیره بطوری كه گویا هیچ چیز از نیكیهای این عالم را باقی نگذاشتند مگر این كه از آن استفاده كرده و هیچ نو و تازه ای در آن یافت نشد مگر این كه آن را كهنه كردند. اصبحت مساكنهم اجداثا... دعاهم، پس از آن كه حالات گذشتگان مغرور به دنیا را بیان فرمود، اكنون نتیجه ای را كه از آن، به دست آنان رسیده مورد توجه قرار می دهد كه خلاصه ی آن چنین است ای مردم به دنیا مغرور نشوید چنان كه پیشینیان شدند، آنان كه دنیا را آن چنان تصرف كردند و نهایت لذت را از آن بردند، این چنین به نابودی كشیده شدند، پس شما كه در آن حد از قدرت دنیا نیستید به طریق اولی چنین سرانجامی خواهید داشت، و به منظور این كه بیشتر انسان را از دنیا و میل به آن برحذر دارد به ذكر چند نمونه ی دیگر از ویژگیهای آن پرداخته است: 1- از جمله آن را به كلمه ی غراره توصیف كرده كه از ماده ی غرر و به معنای غفلت آور و چیزی كه انسان را به گمراهی می كشاند می آید، و چنان كه قبلا بیان شد، دنیا و مادی

ات آن این خصوصیت را دارد. 2- آن را خدوع بسیار فریب دهنده معرفی فرموده است، و معمولا خدعه و نیرنگ در مورد رایزنیهایی رخ می دهد كه اندیشه هایی به ظاهر مصلحت جویانه ولی در باطن تباهی آور و گمراه كننده است اظهار می شود و به این دلیل كه دنیا و زینتهای پرزرق و برق آن، همانند اندیشه های فریبنده است كه ظاهری آراسته دارد ولی آدمی را از راه خدا و یاد او باز می دارد، لذا دنیا را به این ویژگی توصیف فرموده است. 3- با عبارتهای: مطیعه منوع، ملبسه نزوع، چهار صفت برای دنیا آورده است كه میان هر یك از دو قرین آنها تقابل تضاد وجود دارد، در عین این كه بخشنده است منع كننده نیز هست، و با آن كه پوشاننده است پوشش را از تن آدمی بیرون می آورد، و تقارن این اوصاف اشاره به آن است كه صفت خوبی كه از دنیا مشاهده می شود در حقیقت توهم و خیالی بیش نیست و آنچه واقعیت دارد و صفت حقیقی آن می باشد همان جزء دوم هر كدام از این دو قرین است، (منوع و نزوع) زیرا اگر چه گاهی انسان از خیرات و لذات آن بهره مند می شود ولی به زودی حوادث و واردات دنیای فانی باعث منع آنها می شود، آنچه داده، می گیرد و لباسهای عزت آدمی را از قیافه ی روح او می كند، و از این رو این

معنا را با جمله ی لا یدوم رخاوها... تاكید فرموده است كه آسودگی آن دوام ندارد، زیرا تمام خوشیهای آن، از قبیل تندرستی و جوانی و مال و مقام و غیره، دیر یا زود در تغییر و زوال است و همین حالت عدم ثبات باعث می شود كه رنج و ناخوشی در دنیا ادامه داشته باشد و از بین نرود و بلا و گرفتاری آن همانند بادهای مداوم در حال وزیدن است و آرامشی برای اهلش باقی نمی گذارد.

[صفحه 197]

قسمت دوم خطبه كه در وصف زاهدان است. (آنان گروهی از مردم دنیا بودند، در حالی كه اهل آن نبودند، در دنیا چنان بودند كه گویا در آن نیستند، مطابق آنچه به حقیقت درك می كردند عمل می كردند، از آنچه برحذر باشند پیش از فرا رسیدنش در علاج آن می كوشیدند آنها تنها با اهل آخرت نشست و برخاست داشتند، می دیدند كه دنیاپرستان مرگ اجسادشان را بزرگ می شمرند. در حالی كه آنان مرگ قلبهای زندگانشان را بزرگتر می دانستند.) ظهرانی با نون مفتوح، جلو رو، با بیان این ویژگی حضرت اشاره فرموده است به برخی یارانش كه قبل از او به سرای آخرت شتافتند. كانوا قوما... اهلها، این جا در مورد معرفی مردم زاهد و نیكوكار، دو جمله ذكر شده است كه گر چه با هم متناقض می نماید ولی در حقیقت تناقض ندارند زیرا در قضایای متناقض وحدتهایی باید رعایت شود كه از جمله وحدت در موضوع و نسبت است و حال آنكه در این دو جمله به یك تعبیر وحدت در موضوع ندارند چون موضوع اول جسم آنها و موضوع دوم قلب آنان می باشد و به تعبیر دیگر وحدت در اضافه ندارند زیرا موضوع جمله اول زاهدان از نظر جسم ظاهر و نیازهای مادی است و در جمله ی دوم از نظر جهات قلبی و باطنی است: ایشان از لذت

ها و نعمتهای پرزرق و برق دنیا چشم پوشیده و غرق در محبت خدا و رحمتهایی شده اند كه برای دوستانش در جهان آخرت آماده فرموده است، به این دلیل پیوسته با دیده های دلشان، احوال آخرت را مشاهده می كنند، چنان كه در بعضی خطبه های گذشته فرموده است: گویا بهشت را می بینند و در آن متنعمند و گویا دوزخ را مشاهده می كنند و از عذاب دردناك آن در رنجند، و هر كس چنین باشد حضور باطنیش در عالم آخرت است و در حقیقت از اهل آن جهان خواهد بود. عملوا فیما بما یبصرون، كوششها و حركات ظاهری و باطنی مردان خدا در راه او دو دلیل داشت: از یك طرف آنان با دیده ی بصیرت، خود راه حق را می دیدند و سعادتهایی را كه منتهاالیه آن طریق است مشاهده می كردند و از طرف دیگر یقین داشتند كه لازمه ی انحراف از آن راه، بدبختی و شقاوت همیشگی است، این معنا كه بیان شد به این اعتبار بود كه حرف با در بما یبصرون برای سببیت و ما مصدریه باشد و نیز ممكن است ما را موصولی و به معنای الذی بگیریم یعنی اهل زهد و تقوا عمل خود را به سبب آنچه كه مشاهده می كنند انجام می دهند، زیرا یقین به آن مشاهدات و حالات دلیل و راهنما می شود و آنان را وادار می كند كه در آن راه قدم گذارند و آن مسیر

را بپیمایند. و بادروا فیها ما یحذرون، مبادرت به معنای سبقت گرفتن و برای چاره جویی در امری، جلو رفتن، می باشد، و شرح عبارت چنین است كه پرهیزكاران زاهد، با این كه در دنیا هستند ولی از كیفرهای آخرت كه بعدها می آید و باید آن روز از آن بپرهیزند، هم اكنون در حذر كردن از آن می كوشند، گویا عذاب آخرت برای این كه خودش را به آنها برساند مسابقه گذاشته و شتابان می آید، ولی ایشان در مسابقه ی به سوی نجات از آن جلو افتاده و سبقت گرفته اند، زیرا بر مركبهای نجات سوار و به دستگیره های آن كه دستورهای دینی و حدود الهی است چنگ زده و به انجام آن پرداخته اند. تقلب... الاخره، كلمه ی اول در این عبارت فعل مضارع و در اصل تتقلب بوده و به دلیل تخفیف یكی از دو حرف تاء از آن حذف شده است اما در معنای این جمله شارح دو احتمال ذكر كرده است: الف- احتمال اول این كه عادت و خوی مردم زاهد آن است كه با اهل آخرت و آنان كه پیوسته برای آن عالم كار می كنند همنشینی می كنند، نه با مردمی كه اهل دنیایند و از آخرت غافلند. ب- احتمال دیگر این كه منظور از اهل آخرت همه ی مردم باشد زیرا همه ی مردم اهل آخرتند و آن جا دار قرار است چنان كه خداوند می فرماید: (ان الاخ

ره هی دار القرار.) و نتیجه ی این احتمال آن است كه ایشان فقط با بدنهای ظاهریشان با بقیه ی مردم معاشرت دارند ولی دلهایشان در عوالم آخرت و سرای دیگر سیر می كند و پیوسته در اندیشه ی آن جهان می باشند. یرون... الی آخره، آخرین قسمت از سخنان امام (ع) اشاره به فرق و امتیازی است كه میان دنیادوستان و زاهدان وجود دارد، چون اهل دنیا توجه به آن ندارند كه پس از فنای این تن و جسم ظاهری كمال دیگری هم می باشد، و به این دلیل از بدبختیها و خوشبختیهای عالم آخرت غافلند و از این رو بزرگترین مورد علاقه ی آنها باقی ماندن جسم ظاهری و پرداختن به آن و بالاترین ناراحتی آنان كمبودهای مادی و از بین رفتن بدن ایشان با مرگ می باشد، اما اهل تقوا و زاهدان گذشته از آنچه كه دنیادوستان می بینند و بر آن تاسف می خورند، دیدی بالاتر از آن دارند، یعنی از بین رفتن حیات قلبی و فرا رسیدن مرگ معنوی را كه فقدان علم و حكمت است به درجاتی كه از مرگ جسمانی بدتر و تاسفبارتر می بینند، و این كه امام (ع) در متن خطبه فرموده است: مرگ دلهای زندگانشان و نفرمود: مرگ دلهایشان قرینه ی آن است كه منظور، مرگ معنوی است كه با از دست دادن نور حكمت و ایمان تحقق می یابد، نه مرگ ظ

اهری كه با خروج روح از بدن به علت عوارض مادی و بیماریهای جسمانی واقع می شود، زیرا كه این امر برای اهل تقوا و زهدپیشگان شگفتی آور و تاسفبار نیست بلكه امری عادی و طبیعی است. درباره مرجع ضمیر احیانهم دو احتمال است: 1- منظور اهل دنیا باشد یعنی تقواپیشگان می بینند كه اهل دنیا با آن كه در ظاهر زنده اند اما حیات معنوی را كه بسته به تقوا و عمل صالح است از دست داده اند، و این برای اهل تقوا بسیار گران و مایه ی تاسف است. 2- احتمال دوم آن كه مراد از مرجع ضمیر، خود اهل تقوا باشد، یعنی: ایشان از آن كه نكند در حالی كه در دنیا هستند، از تقوا و معنویات دور شوند و حیات واقعی و قلبی را به سبب دلبستگی به امور مادی و انجام دادن معاصی و ترك طاعت خدا از دست بدهند. توضیح مترجم)


صفحه 184، 197.